موجیم که آسودگی ما عدم ماست....
موجیم که آسودگی ما عدم ماست....

موجیم که آسودگی ما عدم ماست....

سید!

سید روی تاب بود و ما هم هرچی تونستیم هل میدادیم،حسابی میترسید.


در همین لحظه خمپاره زدن. هر دو شیرجه زدیم زمین؛


سیدم از ارتفاع سه متری خودشو انداخت پایین! کف دست و زانوهاش آسیب دیده بود و ناله می کرد خمپاره


خورده بودم کمتر آسیب میدیدم!


"شادی روح شهدای سید صلوات" 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.